کاکا جون،علی آقاکاکا جون،علی آقا، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره
آبجی کاکاآبجی کاکا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

درانتظارکودک

یه شب سخت.سونو.و....دختر یا پسر؟؟؟؟

1394/7/23 9:41
نویسنده : مادرمنتظر
343 بازدید
اشتراک گذاری
  9:39 23 مهر 1394
 
سلام به شکوفه انارم 
خوبی خوشگلم؟تو دل مامانی جات راحته؟ 
چندوقته نشده برات بنویسم.البته اتفاق خاصی هم نیفتاده جزاینکه باباجون رفتن سفر و ماتنها شدیم.البته دیگه آخراشه ودارن میان ان شاءالله 
واما اصل خبر: 
شب جمعه 17مهر نصف شب بادردشدیدپهلوی راست بیدارشدم.یه درد عجیب که تااون موقع سابقه نداشت.خلاصه تا ساعت3 چندباربیدارشدم تااینکه دیگه ازساعت3 به بعدنتونستم بخوابم.یه خورده پهلومو روغن مالیدم وپتوگرفتم دورم کم کم دردام بهترشد.تاساعت4:20 دیگه نمازموخوندم ودردام کم شدوخوابیدم.صبح بازبیدارشدم ودردایی که میگرفت وول میکرد.منم توی نت که نگاه کردم علائمم شبیه آپاندیس بود.وای خدای من.اگرآپاندیس باشه چی؟؟؟استرس نبودن بابایی هم انگار دردامو بیشترمیکرد.دیگه ساعت حدود11بود که بیتاب به خاله زنگ زدم بیاببرم بیمارستان دارم میمیرم ازدرد.خاله هم اومد.خاله اسماروهم بردیم که آبجی رونگه داره.رفتیم بم.خاله اسماوآبجی روگذاشتیم خونه خاله راهی بیمارستان شدیم.اونجاآزمایشات لازم روانجام دادن و صدای قلب قشنگتم کنترل کردن.تشخیص دکتراورژانس سنگ کلیه بود اما یه سونو هم باید انجام میدادم برای اطمینان.عصرروز بعد نوبت سونو گرفتم.بعدنمازمغرب باخاله وآبجی رفتیم مطب خانم پارسا .خداروشکر معطل نشدیم وسریع نوبتمون شد.اول سونوی کلیه هامو انجام دادن وگفتن خداروشکر هیچ مشکلی ندارم.بعدهم رفتیم سراغ نی نی خوشگلمون که گفتن شکرخدا همه چیز خوب و عالیه و شکرخدا جفت هم رفته بالا .حالا میتونیم یه مسافرت نزدیک بریم وآب وهوایی عوض کنیم.البته بعدمحرم. ودرآخرهممممم نی نی کوچولو موچولومون.... 
یه گل پسر کاکل زریه... 
هورااااااا آرزوی دخملی نازم برآورده شد و داداش دار شد.بعدش به بابایی زنگ زدم که جلسه بودن .خودشون مجددتماس گرفتن ومنم بعدکلی من و من کردن گفتم نی نی قشنگمون گل پسره که خوشحال شدن وبرای سلامتی مون دعا کردن.البته بابایی از مشکلی که برامون پیش اومده بودخبرنداشتن.بعدش به باباجون پیام دادم گل پسرتونو چی صداکنیم؟بابایی هم گفتن هرچی مامان جونش بخوان.منم که سلامتی شما رو نذر بچه های امام حسین علیه السلام کرده بودم گفتم علی اکبر.چون به تمام معنا عاشق ودیوانه ی خصوصیات این عزیز دل اربابم.بابایی هم گفتن اگرمیشه لقب رو استفاده نکنیم ومیذاریم علی ولی منظورمون همون علی اکبره.اینجوری شد که گل پسرما شد علی  آقای نازنین. 
ان شاءالله علی وار بزرگ بشی و سرباز اربابمون بشی وعلی اکبرانه برای عزیز قلبمون جون فدایی کنی 
دوست دارم علی قشنگم.... 
قول بده خوب خوب تودل مامان رشدکنی ونه ماه روکامل طاقت بیاری عزیزدلم... 
پسندها (2)

نظرات (3)

مامان خدیجه
24 مهر 94 21:05
سلام عزیز خوبین انشالله که الان بهترین . و بسلامتی مبارکه گل پسرتون انشالله خوشنام باشه
مادرمنتظر
پاسخ
سلام گلم.شکرخداخوبم.ممنون
هستی مامی
28 مهر 94 9:48
سلام عزیزم الان دیگه بهتری؟؟؟؟؟مبارکت باشه انشا الله صالح باشه
مادرمنتظر
پاسخ
سلام آبجی آره شکرخدا ممنونم ان شاءالله بزودی شما
مامانی
30 مهر 94 12:18
سلام گلم خوبی؟ نی نی خوبه ؟ اجی نی نی چطوره؟؟ انشالله نامدار باشه خوشحالم که اجیش به ارزوش رسید
مادرمنتظر
پاسخ
سلام عزیزم.ممنون ازلطفتون.خوبیم همگی دعاکنین برامون این چندماه دیگه هم بسلامت بگذره